تلوزیون

یک قانونی تو اکثر خونه های ما ایرانیا هست اینکه وقتی تلوزیون خاموشه هیچکس هیچ برنامه ی مورد علاقه ای نداره که نگاه کنه ولی خدا نکنه آدم بعد از عهد بوقی بخواد بشینه یک کانالو ببینه هم روشن که میکنی یکی میخواد اخبار گوش بده یکی سری هشتصدم جومونگو که رفتند تو فضارو میخواد ببینه  کلا همه برنامه ها جالب میشه الا برنامه ی من. در اینجا از نقش فعال و همیشه در صحنه ی سیب زمینی خودم ، کمال تشکر رو دارم که در تمام مراحل زندگی من رو یاری کرد و تنهام نذاشت. من فکر کنم دلیل اصلی اینه تو اکثر خانواده های ما کار با کنترل تلوزیون یاد داده نشده و نمیدونند چطور تلوزیونو روشن کنند

دهه شصتی (5)

یادش بخیر سر کلاس میخواستیم یک وسیله حالا دفتر ، مداد رنگی یا ... که پلاستیک داشت رو باز کنیم کلی سامورایی بازی در میاوردیم ، تمرکز میکردیم در حد ایکی یوسان ، با شلوغی کلاس خودمونو هماهنگ میکردیم بعدش تا دست بکار میشدیم کلاس که میشد شب اول قبر (منظور از شب اول قبر سکوت مطلق است ) خود پلاستیکه هم میگفت زاااااااااااااااااااااااااااااااااارپ هیچی دیگه همه مثل کروکدیل بر می گشتند نگات میکردند تازه اگر اون وسیله لواشک یا ترشک یا پفک بود که دیگه هیچی مثل این زامبیا میریختند رو سرت ، بعدش تنها چیزی که من یادمه دست و پا بود که میومد تو شکم و صورت آدم  کلا آرزوی یک لواشک یا پفک خوردن بدون استرس سر کلاس به این دل ما موند از هیچکدومتون نمیگذرم به این شب عزیز

فرهنگ

داشتم رادیو گوش میکردم گزارشگر از طرف میپرسه مردم شهرتون چطوریند؟ میگه مردم شهر ما آدم های با شعور و با فرهنگی هستند!!!  یعنی بقیه ی جاها مردمش بی شعور و بی فرهنگند  بعد یک سوال دیگه ما که هر شهری یا استانی رو شنیدیم همینو گفتند پس این بیشعورایی که تو جاده ، خیابون و شهرمون هستند که عصمت مردمو میکشند سرشون کی هستند؟ هاااان؟ قاچاقی اومدند تو شهرمون بازار مشترکند ، آهان فکر کنم اینا نفوذیند میخواند وجه ی مسئولین زحمت کش مارو خراب کنند

دستشویی

ایرانیا از قدیم الایام به فکر شادی و خنده و کلا مبارزه با افسردگی بودند نمونه بارزش همین دستشویی هستش که قبلا تو حیاط بود ، طرف میرفت با خیال راحت و با تمام زور و تواناییش خودشو از کلی عذاب روحی و جسمی خلاص میکرد و بعد از دستشویی با امید بیشتری به زندگیش ادامه میداد  ولی الان با ساختن دستشویی داخل خونه وقتی بری دستشویی فقط میتونی خودتو اندازه یک سر درد کوچیک یا در حد یک دعوای خیابونی خالی کنی  البته گاهی افراد مرام گذاشته و غریبه و خودی نمیکنند و کلا با خیال راحت اینکارو میکنند. در این حالت هم خودشون رو خالی کردند و هم موجبات خنده و شادی افراد داخل خونه رو فراهم میکنند و کلا همگی با امید بیشتری به زندگیشون ادامه میدند  من از همینجا از این قشر زحمت کش کمال تشکر رو دارم

عابر بانک

نمیدونم شانس منه یا قسمتمه که هر موقع میرم پای عابر بانک یک شخصی جلومه که تازه با عابر بانک آشنا شده از شدت ذوق و شوق نزدیکه افقی بشه  از اول که کارت رو اشتباه وارد دستگاه میکنه بعد اینکه فارسی رو انتخاب کرد کلا یکبار به صورت شمرده شمرده تک تک گزینه هاشو به صورت خوانا و با صدای رسا میخونه که منو هم در شادی خودش شریک بدونه حالا یکی از گزینه هارو انخاب میکنه و مغزش دیگه سیگنال نمیده هنگ میکنه و دکمه انصراف رو میزنه که کارت بیاد بیرون از دستگاه ، کارت رو دوباره وارد دستگاه میکنه اینبار یکم سرعت عمل بیشتری به خرج میده دوباره هنگ میکنه نمیدونم شاید مشکل از عصب کشی بدنشه آخه زود به زود هنگ میکنه فکر کنم یکجای بدنش برق دزدی داره که اینطور میشه  اینبار رو میکنه به منو با یک لحن فیس فیسو  میگه ببخشید چطور میتونم رمزم رو عوض کنم؟؟؟ من با دیدن گزینه مانده حساب کارمزد 100 تومن یک نفس عمیق میکشم و میگم کارتتون مال این بانک نیست باید با عابر بانک خودش انجام بدید. طرف با گفتن یک واقعااااااااااااا کش دار کلی عمشو مورد لطف و عنایت بنده قرار میده و با سلام و صلوات اینجانب از دستگاه خودپرداز کنده شده و به خوبی و خوشی شرشو کم میکنه

حواس پرتی

از حواس پرتی ما زدیم دو تا نظر رو به جای تایید کردن پاک کردیم همینجا از مسلم عزیز و اون یک کاربر عزیز که اسمشو یادم رفته عذر خواهی میکنم امیدوارم ببخشند اگرم نبخشیدند خوبیش اینه دستتون به من نمیرسه  حالا ذهن و عقل ما خوب کار میکرد اینم اضافه شد روش چه کنیم دیگه باید بریم یک سر بزنیم به این بازیافتیا بلکه افاقه کنه و خوب بشیم. البته اگر به عنوان کود نریزنمون پای درختا خلاصه بابت تاخیر در نوشتن عذر میخوام از شنبه یکم سرعت کارو میبریم بالا و بیشتر چرت و پرت مینویسیم شما هم کمک کنید بد نیستااااااااااااا

بخند تا دنیا بهت بخنده

میگند بخند تا دنیا بهت بخنده خب چند تا سوال اینجا پیدا میشه:

اولا اینکه این دنیارو ما از کجا پیدا کنیم؟؟؟

دوما از کجا بدونیم اسمش دنیاست؟؟؟

سوما حالا گیریم پیداش کردیم تو همون نگاه اول لبخندو بزنیم فکر نمیکنه یک تختمون کمه؟؟؟

چهارما اومدیم خندیدیم و زارت زد تو گوشمون اونوخخختتتتت چیکار کنیم؟؟؟

به نظر من کلا بیخیال دنیا بشیدو برید سراغ کیس های دیگه

پشه

امشب بحث خیلی خیلی حیاتیه مسئله فقط من نوعی نیستم (زارت عجب جمله ی فلسفیی) مسئله یک جامعه است که داره خونش مکیده میشه آره من روی حرفم با توئه بیشعوره آره خود تو آخه پشه تو مگه سرما حالیت نمیشه داداش یا خواهر من!!! خب هوا سرده نمیبینی شبا مردم از شدت سرما شصتا پتو میندازند رو خودشون صبحم قندیل بسته میرند سر کار؟ خب اگر کاپشنم پوشیده بودی د لامذهب تا الان سر ما روت اثر کرده بودو رفته بودی خب از سال پیش تا الان چه مرگتون شده که مثل سیریش ولمون نمیکنین!!!

برعکس

دنیای بر عکسیه وقتی احتیاج داری به اینکه دور آدم شلوغ باشه اونقدر تنها میشی که هر کاری میکنی اکوی صداتو میشنوی. بعضی وقتا هم از شدت تنهایی اگر کاری برای موجبات خنده و رفع این یکنواختی بکنی (درسته منظورم همینیه که فکر میکنید) ممکنه از شدت صداش خودتونم بترسید و از ترسحات گازیش کل ریه و سیستم تنفسیتون به فنا بره. و گاهی وقتا کافیه احتیاج به کمی تنهایی و آرامش داشته باشی از مورچه و سوسک گرفته تا آدمی که ده ساله ندیدینش رویت میشه و آرامش که نمیزارند برای آدم هیچ ، کاری میکنند از زندگی سیر بشی. کلا دنیای ما ایرانیا یک هارمونی خاصی با خواسته هامون داره خدایا یک نگاه به دنیای ما آدمای ایران بنداز فکر کنم سیم مثبت و منفی دنیامون برعکس وصل شده کلا به هرچی فکر میکنیم بر عکس میشه

استارت خفیف

خب انشالله از امشب به بعد دوباره سیر تکاملی وبلاگو از سر میگیریم البته تا محرم تموم بشه یکم شیرینی طنزامونو کم میکنیم و یک خبر دیگه یک بخش جدید انشاله به زودی راه میندازم که هفته ای یک دفعه یک فایل Pdf رو قرار میدم داخل وبلاگ که داخلش مطالب طنز ازینور و اونور دنیا به زبون پارسی داخلشه. این فایل رو آخر هفته ها میزارم که پنج شنبه و جمعه هاتون پر بار باشه  و کیفتون کوک شه و همیشه لبخند رو لباتون باشه