دهه شصتی (5)

یادش بخیر سر کلاس میخواستیم یک وسیله حالا دفتر ، مداد رنگی یا ... که پلاستیک داشت رو باز کنیم کلی سامورایی بازی در میاوردیم ، تمرکز میکردیم در حد ایکی یوسان ، با شلوغی کلاس خودمونو هماهنگ میکردیم بعدش تا دست بکار میشدیم کلاس که میشد شب اول قبر (منظور از شب اول قبر سکوت مطلق است ) خود پلاستیکه هم میگفت زاااااااااااااااااااااااااااااااااارپ هیچی دیگه همه مثل کروکدیل بر می گشتند نگات میکردند تازه اگر اون وسیله لواشک یا ترشک یا پفک بود که دیگه هیچی مثل این زامبیا میریختند رو سرت ، بعدش تنها چیزی که من یادمه دست و پا بود که میومد تو شکم و صورت آدم  کلا آرزوی یک لواشک یا پفک خوردن بدون استرس سر کلاس به این دل ما موند از هیچکدومتون نمیگذرم به این شب عزیز

نظرات 12 + ارسال نظر
هنگامه شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ق.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

یادم رفت بهت بگم من وروجک ..شیطونک ...توپولو و از این اسمها بهم میگم

اشکال نداره این کلماتو همه تجربه کردند

هنگامه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ق.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com



منم لواشک نیستم خوشبختم عباس آقا

چقدر خندیدم بوخودا خیلی گلی

ممنون ببخشید اگر جسارتی شد

هنگامه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

من لواشک

خوشبختم عباس هستم

هنگامه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

عباس من عاشق این اصطلاح های حکیمانه اتم


زاااااااااااااااااااااااااارپ

شرمنده میکنین

هنگامه سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

کاشکی منم هم کلاسیت بودم ...

وای لواشک به به مگه میزاشتم یه سر سوزن بهت برسه

خوابش را میدیدی

خوبه که همکلاسیم نیستی

sms سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:43 ق.ظ http://dragoncruel.blogsky.com

چاکربچه های هفتادی!
دنیامال ماست!

بزن زنگوووووووووووووو

مهندس هویج دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ http://havijoo.blogsky.com/


نکنه دهه 50 یا 80 هستی؟
جدی چند سالته؟

من هستم بین 20 تا 30 سال سن دارم

امیرسام دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:59 ب.ظ

کلاس اول دبستان بودم،اونموقع که تازه شیرین عسلا اومده بود تو بازار با کلی التماس و درخواست مامانم واسم خرید(البته فقط به دلیل مخالف بودن مامان با اینجور خوردنی ها)زنگ تفریح که خورد هر چی گشتم تو کیفمو خبری از شیرین عسل نبود.بمیرم واسه خودم که دهه شصتی بیش نیستم!!!!!

میفهممت داداش منو در غم خودت شریک بدون

مهندس هویج دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ق.ظ http://havijoo.blogsky.com/


نخیرم واسه چی اینکارو کردی.
بنظر من که اگه دهه هفتادی هستی باید باید اسم پستات رو بذاری دهه هفتادی. مگه ماها چمون کمتر اوناس؟

متاسفانه دهه هفتادی نیستیم

مهندس هویج دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ http://havijoo.blogsky.com/


نصف حقت بوده خب. میرفتی بیرون دل راحتی میخوردی.
حالا مگه تو دهه شصتی هستی؟

والا سر این موضوع خیلی درگیرشدیم با دهه شصتیا قرار شده یک مذاکراتی کنند شاید مارو هم حساب کردند تو جمعشون

آرزو دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ق.ظ

آخی . چه زجری کشیدی از این دوستای شیکموت
خودتم شیکمو بودی سر کلاس که وقت تنقلات خوردن نیست

تا اونجایی که یادم میاد باز کردن دفتر و مدادرنگی صدا نداشت (پلاستیکهایی که برای جلد کردن دفتر و کتابا بود بی صدا بودن )

بازکردن دفتر وقتی برگ میزدی صدا داشت یا یکسری دفتر لود داخل یک جعبه ی پلاستیکی بود البته تا ما یادمونه

شییویید بانو دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ق.ظ http://shiiviid.blogsky.com

مشکل از انجاست که شما در اصفهان زیستن میکنید چنانچه در شیراز میزیستید صدای بسته ی پلاستیکی که خوب است بمب هم میترکید هیچ بنی بشری حال برگشتن به سمت صدای غریب را نداشت

واقعا؟ خب من اینجا یک دقیقه سکوت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد